اشعاری درباره آزادگان
ای زمین و آسمان عرصه شهودتان
مرگ هم نمی کند رخنه در وجودتان
رفته اید و مانده ایم ، رسته اید و بسته ایم
خالی از طراوت است شهر در نبودتان
سوختید و ساختید ، لاله گون گداختید
دیده می شود هنوز شعله صعودتان
در هوای پر هوس سینه شد پر از نفس
پاک و تازه می شود در پی ورودتان
گم شده دلم در این ، شهر پر ز شور و شر
گوئیا نهفته در ، سینه کبودتان
در میان اشک و آه این بود سرودمان
بچه های فاطمه تا ابد درودتان !
****************************
زخم تنت را به که پس می دهی؟
آمده ای حنجره ات مال ما
زخم تنت نوبر آمال ما
آمدنت آمدنی بوده است
رنگ نگاهت چمنی بوده است
راست بگو با که، کجا بوده ای؟
گرم ملاقات خدا بوده ای؟
آمدی و حرف قفس می زنی؟
تند زدی بال و نفس می زنی
خاطره کنج قفس تازه کن
صبر کن، آهسته، نفس تازه کن
خاک پر از عطر بهاری شده
چشم و دلم آینه کاری شده
سردی من، در قدمت گرم باد
من سرو پا گوش، دمت گرم باد!
سربلند
قیصر امین پور
سراپا اگر زرد وپژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل، دلیل است، آورده ایم
اگر داغ، شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخمی هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم
آزاده
نویسنده:عباس باقری
بوی بهاران می دهی ای فرد آزاد
ای از تو خاک میهنم آباد آباد
بنشین به روی چشمم ای پیک بهاری
کز دوری ات آتش به جان ما در افتاد
ای افتخار کشور ای فرزند قرآن!
ای با تو روشن، آسمان از نور ایمان!
بنشین دمی تا بوسه بارد از نگاهم
ما را به لبخندی کن ای آلاله، مهمان
ای گام هایت، سجده گاه شبنم و گل
ای در گلویت، نغمه تب دار بلبل
باز آمدی از شهر غم، منزل مبارک
خاک وطن، فرش قدم های تو ای گل
باز آمدی از سمت شب ای مایه ناز
ای از تو باغ آسمان سرشار آواز
گلبانگ شادی از تو در کوه و در و دشت
پیچیده همچون نغمه قمری به پرواز
ای از تبسم، مهربان تر، مرد صحرا!
از دیدنت، گل کرده اشکم همچو دریا
تا آمدی، بوی بهاران با تو آمد
فرزند توفان، شیر مرد خانه ما (1)
********************************
خاطرم نیست که از کی به تو عاشق شدهام
به تو عاشق شده فارغ ز خلایق شدهام
پسر و دختر در محضر عشق است عزیز
که شود خادم مولا، چه غلام و چه کنیز
پدرم گفت که میلاد تو در یاد من است
مژده دادند که نوزاد شما سینهزن است
خاطرم هست که دادند مرا آب حیات
باز شد کام من از تربت و از آب فرات
نه من از روز ولادت شدهام مردهی تو
دلم از روز ازل بود گرهخوردهی تو
خاطرم هست به گوشم چو اذان میگفتند
دین من حب شما بود، از آن میگفتند
شیر مادر که به جانم غم تو ریخته بود
نمکی داشت که با اشک درآمیخته بود
شهد شیر و نمک اشک به جانم چو نشست
دلم از غصه ترک خورد، شنیدم که شکست
مادرم بود کنیز و پدرم نوکر تو
خانهزادم که شدم عبد علیاصغر تو
خاطرم هست که یک بار محرم که رسید
مادرم پیرهن مشکی من را که برید
بخیه میزد به لباس من و نشتر به دلش
سر سوزن به لباس من و خنجر به دلش
زیر لب گفت فدای تو شوم جان پسر
روی هر بخیه اثر بود ز اشک مادر
روی هر خانه نشانی ز محرم زده بود
به در خانهی ما پرچم ماتم زده بود
مسجد و تکیه، حسینیهی زیبا شده بود
کینهها مرده ولی دوستی احیا شده بود
خاطرم هست گُل گریه به باغ جگرم
خاطرم هست کشیدم گِل ماتم به سرم
خاطرم هست دم و سینه و زنجیر و علم
چایی تازهدم پیرزنی با قد خم
سینهسرخم که برای تو شدم سینهسیاه
دولت عشق گرفتم ز تو با نیمنگاه
خاطرم هست پدر رنگ تنم را چون دید
آفرین گفت و کبودی تنم را بوسید
گفت ای تشنه که از خون کفنت سرخ شده
سینهی برگ گل سینهزنت سرخ شده
لقمهی پاک پدر از نمک خوان تو بود
شیر مادر همه از چشمهی احسان تو بود
من که با رزق تو از کودکیام پیر شدم
بیسبب نیست که اینگونه نمکگیر شدم
والدینم ز تو امید دعایی دارند
که غلامان تو هم شیربهایی دارند
سینهزنهای همان دوره همه مرد شدند
مبتلای تو و عشق تو و بیدرد شدند
طمع شهد شهادت نفسی داد به ما
نفس گرم ولایت نفسی داد به ما
فدیه شد هدیهی شیدایی مادرهامان
رجز بدرقه لالایی مادرهامان
که اگر سر بنهی در قدم روحالله
شیر من باد حلالت، پسرم بسمالله
شیر مادر چه اثرها که ندارد، دیدیم
رهبر ما چه پسرها که ندارد، دیدیم
هرکه ماندهست و مخالف به امامش باشد
هرچه خوردهست از این سفره حرامش باشد
دوش در عالم رؤیای غمانگیز، مرا
بانویی گفت محرم شده، برخیز بیا
گفت برخیز بیا دخترم آواره شدهبی حسینم همه اهل حرم آواره شده
اجرا شده توسط حاج محمود کریمی جلوی رهبر معظم انقلاب اسلامی
*********************************************